رفتی .. نماندی... از آغاز بودن.. از ابتدای نزدیک عشق.. تا انتهایی دور... تا آخر ماندن..
لحظه به لحظه اوج گرفتی.. رفتی تا سقف بی نهایت آسمون..
رفتی و من ماندم... هم پرواز شدی با پرندگان.. و من تنها شدم..
...
..
پریدی مثل پرنده تا انتهای جاده جاودانگی.. تا آخر معرفت حضور..
همه رویاها را بردی.. و رفتی .. میدانستی که آسمان پرواز بی نهایت است..
....
رفتی بی آنکه بدانی کسی هست اینجا در کنار تو...
تو تنها رفتی تا اوج آسمان .. بدون من.. بدون همراهی من.. بدون حضور من..
رفتی با دیگران رفتی... و پرواز کردی با آنها .. و بالهای من شکست..!
...
..
رفتی و با رفتنت همه عشقها، دوست داشتنها، بودنها، دیدنها همه را خاکستر کردی..
من ماندم با تردیدها.. ترسها... نبودنها... نخواستنها.... و تو پریدی...
و تو پریدی............................
و من ماندم...!
...
..
...و بعد که روی حروف ذهنم قدم میزنم؛هیچ هیاهویی نمی تواند مرا از آنچه درونم ته نشین شده..که می سوزاند...می برد و می آزارد رها کند. |
منم دلم تنگ شده .
از همه دوستایی که تو این مدت ایمیل زدن و آفلاین گذاشتن معذرت میخوام
که جواب ندادم .
باور کنین ، منم دلم برا همتون تنگ شده و حتمآ به همتون سر میزنم .
باور کنین که به فکرتون بودم.
این همه محبت از آدمهایی که خیلیاشونو ندیدم دوست داشتنیه.
دنیای درون من..!
بمونه برای یه وقت دیگه....!
امروز صدام در نمیاد!
افکارم و احساسم نمی تونه، تنهاییم و دلتنگیم رو پوشش بده!
فقط اومدم بگم بعضی اوقات هست که همه چیز توی زندگی قاطی میشه،
گاهی اوقات دلت تو سیم خارداری از مشکلات و غصه ها گیر میکنه و زخمی میشه،
این طور وقتاست که آدمها رو خوب می شناسی.....!
وای که بعضی ها توی این موقعه ها خوب نمکدون میشن...!
فقط اومد بگم که مرداد هم داره تمام میشه و من تو چه برزخی دارم جون میدم، مهم نیست!
فقط خدا میدونه هفته آخر مرداد چطوری قدمهایم رو به سختی روی زمین کشیدم و
گاهی اوقات این کشیدن همراه با خراش و زخم بوده..!
بماند... شاید یه وقته دیگه همه اش رو نوشتم...!
ساکت گریستن در اتاقی خالی از هجوم رویاهای بی پروا / ساکت رفتن در جاده ای خالی از هیاهوی مردمی که نقابهایشان آرام می گویند : سلام / ساکت و بی صدا در انتهای دریاچه ای غرق شدن / ساکت اما پر از امیدهای مرهوم / پر از صداهای گنگ و نامفهوم... (بوی تمشک وحشی / سید ابراهیم نبوی)