دو دوست در بیابان همسفر بودند. در طول راه با هم دعوا کردند.
یکی به دیگر سیلی زد، دوستی که صورتش به شدت درد گرفته بود بدون هیچ حرفی بر روی شن نوشت :
”امروز بهترین دوستم مرا سیلی زد”. آنان به راهشان ادامه دادند تا به چشمه ای رسیدند و تصمیم گرفتند حمام بگیرند.
ناگهان دوست سیلی خورده، به حال غرق شدن افتاد.
اما دوستش او را نجات داد. او بر روی سنگ نوشت،
”امروز بهترین دوستم زندگیم را نجات داد”.
دوستی که او را سیلی زده و نجات داده بود، پرسید، ” چرا موقعی که سیلی ات زدم، بر روی شن و حالا بر روی سنگ نوشتی؟
دوستش پاسخ داد: ”وقتی دوستی تو را ناراحت میکند باید آن را بر روی شن بنویسی تا بادهای بخشش آن را پاک کند. ولی وقتی به تو خوبی می کند، باید آن را روی سنگ حک کنی تا هیچ بادی آن را پاک نکند.
نویسنده: سیمون فردریکمترجم:الهام مودب
سلام.
بسیار زیبا اما تکراری.
آپ کردم.
منتظرتم.
زود بیا.
شاد باشی.
این فوق العاده بود. جدی میگم. انتخاب قشنگی کردی.
ایکاش این درس هیچوقت یادمون نره.
ممنون
سلام بر نازنین نازک دل و نازگل ..چه طوری .دوست خوبم ..در معرفت شما که شکی نیست اینو مطمینم ...فقط ببینم چی شده ..نگفتی چرا مریض بودی ؟چه اتفاقی افتاده ..نازنین جان نمی دونم کمکی از دستم بر میاد یا نه ..ولی اگه کاری داشتی که می دونستی می تونم انجام بدم مطمین باش کوتاهی نمی کنم ...این راست می گم به خدا ..فقط کافی مهناز رو خبر کنی ...راستی نازگلک مریم تشکر کرد به خاطر این که به دعا ها توجه کردی و برات ارزوی موفقیت و عاقبت بخیری کرد ..مریم هم مثل من امیدواره که هرچه زود تر خوب خوب بشی ..دوست و دوستدار شما مهناز
سلام امیدوارم که حالتان خوب باشد
می خوام یه حرفی بگم ولی نارحت نشین
اگه کسیرو دوست دارین هیچ وقت امتحانش نکنین
چون اگه امتحانش کنین (99%) از دستش میدین
ببخشین ناراحتتون کردم
felan bye