نازگلک

خاطرات روزمره

نازگلک

خاطرات روزمره

دل چوسوزد...


برای دوستانم
...

طناب مهر چنان پاره کن که گر روزی....شوی زکرده پشیمان بهم توانی بست.

 

میدانستم باید روزی این دفتر را ببندم ولی هیچ باور نمیکردم این چنین نزدیک باشد!
آره! من باید میرفتم .... ولی...نه این چنین سرد, زود و تلخ...
دیگه فرقی نمیکنه ... دیگه هیچ فرقی نداره که من باشم یا نباشم!
نمیدونم چی بگم.این آخرین باریه که شمارو دارم میبینم.نخواستم بی حرف برم چون هم دوستتون دارم هم نمی خوام ادای آدمای مظلوم یا قهرمان رو در بیارم.

خیلی حرفا داشتم باهاتون بزنم که نمیدونم چی شد که نشد.

می خواستم از خیلی چیزا بگم....

همش منتظر یک سکون و آرامشی بودم در این وبلاگ تا از قصه هام براتو ن بگم...
از یک عالمه طرحای نیمه کارم...
قرار نبود بیام و بگم خداحافظ.
همیشه از خداحافظی و تسلیت بدم میامده.
اما خب اینجوریه دیگه یکروز میای یکروزم میری.

یک روز فکر میکنی میتونی با دوستات درددل کنی..خب یک روزم میبینی اشتباه کردی.من که تو زندگی این همه اشتباه دارم اینم روش.(شماها نمیدونید چه چیزاییو از دست دادم این وبلاگ که دیگه...).

کسی چه میدونه شاید یک روزی همدیگرو دیدیم روی همین کره خاکی و حسرت خوردیم برای همه لحظه هایی که به ستیزه و بدگمانی و دل شکنی گذراندیم..خودمو میگم که همه این کارارو حتما کردم.هیچکس به خودش نگیره.
خیلی وقتا خیلی چیزارو و خیلی سختیارو تحمل میکنی به امید اون روزی که میاد حتما بهتر و شادتر...
خیلی وقتا خیلی از کارای دوستاتوتحمل میکنی و میخندی و منتظر میشی تا اون روی مهربونش دوباره برات بخنده...

شما هم دوستای خوب من بودید و برای همه رفاقتاتون از همتون ممنونم.

از این لحظه هیچ مسنجری ندارم.
هیچ ایمیلی رو نمیخونم و بنابر این جواب هم نمیدم
لطفا از من نرنجید.توی این کار یک باید هست...
دلم برای همتون تنگ میشه.
دوستتون دارم...

...

...

نازنین/



برای دلم...

دیگر در این وبلاگ خیلی وقته که تنها مانده ام وقتی بدون همراهی وخالی از نوشتن و بیان کردن واژه های عاشقانه و دوستت دارمها و نوشتن از دلتنگی ها و نبودنها...!
باور نمیکردم که روزهایی نه خیلی دور اما رفته از یادها, پیمانی بسته... ولی افسوس که امروز حتی در خاطر هم نیز نمانده ایم....!
میدانم که دیگر هیچ فرقی نداره و باید پایان را نیز همچون آغاز بی دغدغه پذیرا باشم...!


کسی چه میدونه شاید یک روز باز هم دراین وبلاگ توسط کسی گشوده شد.
...
...

 
 
نظرات 39 + ارسال نظر
کامران دوشنبه 2 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 05:23 ب.ظ

درسته که برات کم نوشتم ولی عاشق نوشتنات بودم.
یکبار نوشته بودی آدم حق نداره دوستاشو تنها بذاره من که همیشه دلم میخواست یکبار باهات همکلام بشم و به دوستات حسودیم میشد
اما چرا خودت به حرف خودت پایبندنیستی.
این چه مسئله مهمیه که میتونه آدمو فراری بده؟یا اینکه تو اینقدر ضعیفی
که تاب نیاوردی که نوسته هات اینو نشون نمیداد.
باز فکر کن و برگرد و بنویس.منم خداحافظی نمیکنم.
اگرچه برات هرچقدر نامه دادم جوابی ندادی ولی تورو محکوم نمیکنم.ولی ازت میپرسم که تو برای دوستات چه کردی
که اینقدر دلخوری و دل خیلیاشونو میشکنی و میری؟من بر شما خرده نمیگیرم اما این سوالیه که دارم.
منتظر جوابم.

دلبر برفت ودلشدگان را خبر نکرد
یاد حریف شهر ورقیب سفرنکرد
گفتم مگر به گریه دلش مهربان کنم
چون سخت بود در دل سنگش اثرنکرد
نازنین جان بیا واین دلتنگیی که ازرانی دوستان داشته ای برگیر

حنوش... دوشنبه 2 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 06:41 ب.ظ http://www.hanoosh.blogfa.com

دوست خوبم سلام...

باور کن می خواستم برم به وبلاگها سر بزنم وبگم اپم که دیدم یه پیغام دارم وقتی خوندم خیلی ناراحت شدم زود اومدم اینجا ... من نمی تونم جلوی رفتنتو بگیرم ولی میگم بیشتر فکر کن فکر نمی کنم رفتنت چیزی رو حل کنه اگه مشکلی هست بگو شاید بتونیم کمکت کنیم .. فکر کن

رویای خاکستری دوشنبه 2 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 07:37 ب.ظ http://www.royayekhakestary.blogsky.com

مرا در تنش٬غسل تعمید داد
به من اسم شب٬اسم خورشید داد
برای تمام نفس های من شعر گفت
مرا از ته خاک بیدار کرد
مرا شستشو داد٬آغاز کرد
مرا خط به خط خواند٬تکرار کرد
.....

امیدوارم همیشه زیبا بنویسی و زیبا تر از نوشته هایت ٬برای نوشته هایت یار
باشی. موفق باشی و سر بلند.

ازطرف سروناز -سورنا- رضا- کامران ود دوشنبه 2 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 08:13 ب.ظ

عسل بانو هنوزم پیش مایی
اگرچه دست تو تو دست ما نیست
هنوزم با توایم تاآخرین شعر
نگو که وقتی واسه عاشق شدن نیست
حالا هرجا که هستی باورم کن
بدون با یاد تو تنهاترینمهنوزم زیر رگبار ترانه
کنار خاطرات تو میشینم
...................................................................
نازنین عزیزمون سلام خودت بهتر میدونی که هممه ما چقدر دوستت داریم.امروز از کامران شنیدم رفتنی شدی اونم نمی دونست چرا یدفعه این تصمیمو گرفتی فقط گفت تو وبت خدافظی کردی من از طرف همه دوستات برات می نویسم تا دوباره برگردی و بگی سلام.اول فکر کردم این یک شوخیه ولی وقتی حتی توی مسنجر جواب نمیدی پس قضیه رفتنت جدیه.ولی من ازت خواهش میکنم بیا میدونم که هرچیم دلخور باشی کینه ای نیستی پس بیا و باز بنویس و اشک و خنده و امید و شادیو تنهایی و غمو با هم آشنا کن.شاید یادت رفته اون حرفاتو توی قسمتای قبلی.الان برات عین حرفاتو میزنم تا بدونی چی گفتی.میدونم که اگه مسنجر جواب نمیدی دلت پیش وبلاگته و میای سر میزنی.نگاه کن حرفای قدیمتو.
....................................................................
never say hello if you think you you will say goodbye
نازنین پس چی شد کوهستان فوجی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

الهام دوشنبه 2 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 08:22 ب.ظ http://piadehdarbaran.blogfa.com

نازنین جان سلام
باور کن اصلا تمرکز فکری ندارم همش نوشته هاتو می خونم اما فکرم پیش عزیزیه که الان تو ای سیو بیهوشه اومدم یه سر به نت بزنم بلکه با نوشته های دوستان کمی حالم بهتر بشه که دیدم توام داری خداحافظی می کنی
البته 3بار پستت رو خوندم اما تمام کلمه ها برام بی معنا شدن
فقط با این ذهن آشفته ام حدس زدم همراه همیشگی زندگیت رو پیدا کردی
امیدوارم حدسم درست باشه وحداقل این خداحافظی ارزش داشته باشه
اگه حالم بهتر شد بازم نوشته هاتو می خونم چون الان که اصلا نفهمیدم چی خوندم
راستی برا یکی از عزیزترین کسایی که دارم دعا کن تا خدا اونو دوباره به ما برگردونه
دوستدار همیشگی تو:الهام

غریبه دوشنبه 2 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 10:05 ب.ظ

اصلا نمی دونم کی هستی. برای اولین بار اومدم تو وبلاگت. ولی دیدم رفتی. فکر کنم خیلی غریبی چون وقتی اومدم نوشته آخرتو خوندم نتونستم جلوی بغضمو بگیرم.

blue20 دوشنبه 2 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 11:22 ب.ظ http://www.blue20.blogfa.com

سلام.
۱۰۰ بار ازت تعریف کردم و ۱ بار انتقاد. چسبیدی به همون ۱ انتقاد.
اصلا واسه گفتن اینا اینجا نیومدم.
اومدم بگم: یه جورایی زندگیت و حرفای دلت شبیه من بود. احساس می کردم یه هم درد واقعی دارم.
دیوونه نشو. برگرد. حداقل مسنجرت رو نبند. خیلی دوست داشتم بیشتر باهات حرف می زدم.
راستی ! کامنت منو واسه نمایش تو وبلاگ ٬ تایید نکن.
برگرد.
برگرد.
برگرد...

[ بدون نام ] دوشنبه 2 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 11:26 ب.ظ

[ بدون نام ] سه‌شنبه 3 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 12:00 ق.ظ

جام دیدگانم از باده اشک لبریز گشته ......
صورتم را غبار ملال فرا گرفته ......
می گریم.. می گریم تا رنگ غم را از خاطراتم بزدایم .....
اما اگر آسمانها شبانه روز بگریند.......
دریاها به طغیان در آیند ......
اقیانوسها با امواج کف آلودشان جثه کوچکم را بازیچه قرار دهند ........
باز هم نمی توانند..........
نمی توانند درد جدائی تو را از خاطرم بزدایند..........

*************************************************************
نازنین میدونم رفتنت به خاطر من بود . بخاطر اینکه من راحت باشم
ولی ازت میخوام برگردی به زودی زود
برگرد نه بخاطر من بخاطر تمام دوستای خوبی که تو این وبلاگ منتظر برگشتنتن
تمام اونائی که نوشتهاتا دوست دارن
منتظرشون نزار برگرد
و در نهایت به خاطر من برگرد

دوستدار همیشگیت : بابک

دختر مرداب سه‌شنبه 3 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 12:11 ق.ظ http://nixi.blogfa.com

همراه شو عزیز
تنها نمان به درد
کین درد مشترک هرگز جدا جدا
درمان نمی شود
دشوار زندگی هرگز برای ما
بی سعی مشترک
آسان نمی شود
نمی دونم چی بگم
ولی کامنتت که خوندم
دلم گرفت
دلم گریه خواست
واسه خودم البته
واسه چیزای که تا می فهمی داری از دستشون می دی
.............

شاد باشی عزیز

پارادوکس!! سه‌شنبه 3 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 06:38 ق.ظ http://contradiction.blogfa.com/

سلام نازنین جونم
منم همراه خوبی نبودم ولی آخه چرا می خوای بری؟
ولی می دونی هر رفتنی به یه رسیدن ختم میشه و دوباره آغاز
رفتنمان را غمی در درک نمی گنجاند و رسیدنمان در این چشمها معنا نخواهد شد
سخت دل بسته میشیم و سخت می رویم با دل و یا بی آن!!
چه اختلاف بین بودن و رفتنم
بین ماندن و نبودنم برای دیگری
فقط من خودم را می فهمم و نه هیچ
این روزها همه می روند دوباره تنها میشوی انگار تا "تو" هستی تنهایی از یاد میرود ای کاش برای همیشه محو میشد تا بدون ماندن "تو" هم احساست کنم و از یاد ببرم "من" بودن را.

موفق باشی هر کجا که هستی و سر بلند
ممنون که اینقدر به من لطف داری

پدرام سه‌شنبه 3 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 09:29 ق.ظ http://www.pedram51.blogfa.com

اگر "باید"ی هست، باید رفت. من هم دو سال پیش "باید"ی داشتم و لاجرم رفتم. اما حالا اینجا هستم. دوستان به هم عادت می کنند، با هم می خندند یا اشک می ریزند اما این رسم دنیای ماست که دنبال هر آمدنی، رفتنی هست.
از بودنت خوشحال بودم، از رفتنت بسیار ناراحتم، از بازگشتنت بینهایت سپاسگزار خواهم شد.
هر جا هستی موفق باشی.

حنوش... سه‌شنبه 3 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 09:51 ق.ظ http://www.hanoosh.blogfa.com

سلام دوست خوبم نازنین

دیشب هر کاری کردم که بیام جوابتو بدم صفحه کامنت هات باز نمی شد..

مرسی که اومدی ازت ممنونم با این حال دلمون برات تنگ میشه من که نمی تونم جلوی رفتنتو بگیرم برای ارزوی بهترینها رو دارم هر کجا هستی موفق وسربلند باشی دوست خوبم ...

بابک سه‌شنبه 3 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 11:15 ق.ظ

جام دیدگانم از باده اشک لبریز گشته ......
صورتم را غبار ملال فرا گرفته ......
می گریم.. می گریم تا رنگ غم را از خاطراتم بزدایم .....
اما اگر آسمانها شبانه روز بگریند.......
دریاها به طغیان در آیند ......
اقیانوسها با امواج کف آلودشان جثه کوچکم را بازیچه قرار دهند ........
باز هم نمی توانند..........
نمی توانند درد جدائی تو را از خاطرم بزدایند..........

*************************************************************
نازنین میدونم رفتنت به خاطر من بود . بخاطر اینکه من راحت باشم
ولی ازت میخوام برگردی به زودی زود
برگرد نه بخاطر من بخاطر تمام دوستای خوبی که تو این وبلاگ منتظر برگشتنتن
تمام اونائی که نوشتهاتا دوست دارن
منتظرشون نزار برگرد
و در نهایت به خاطر من برگرد

دوستدار همیشگیت : بابک

پدرام سه‌شنبه 3 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 12:20 ب.ظ http://www.pedram51.blogfa.com

مهم اینه که ما شادی تو رو میخوایم. اگه شادی تو بیشتر در اینه که اینجا نباشی (خدا میدونه که میفهمم این جمله یعنی چی و امیدوارم تو هم منظور اصلی منو درک کنی) چه غم؟
از لطفت ممنونم. لایق اینهمه تعریف و تمجید نیستم. بدی های منو ببخش، خوبیامو فراموش نکن (اگه چیزی از خوبی در من دیده باشی!)
بامید دیدار مجدد

مانییییییییییی۲۰۰۰ سه‌شنبه 3 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 01:37 ب.ظ



سلام . منم مانی . چرا ؟
من که یه تازه وارد بودم چیزای زیادی ازت یاد گرفتم . چه به عنوان یه بلاگر و چه به عنوان یه دوست . ازت ممنونم که باهام بودی توخیلی کمکم کردی خیلی راهنمایم کردی با اینکه فقط با چند چند خط نوشته بسنده می کردی همینم یادم نمیره . واینکه بهم سر می زدی . ولی اصلا انتظار نداشتم یه روزی این مطالب رو تو وبلاگت بینم . امیدوارم هرچه زودتر برگردی و با مطالب قشنگت این وبلاگ رو رونق بدی . چند روزی بود که بهت سر نزده بودم و به همین خاطر ازت خبر نداشتم . و یکی دیگه منو از رفتنت مطلع کرد . امیدوارم خیلی زود بر گردی . فارغ از چیزایی که باعث شد تو بری (اگر بابک ) باید بگم که داری اشتباه می کنی . ببخش ولی اینو جدی می گم اونم جای خودش نوشتنت هم جای خودش اصلا اون که دیگه مخالفتی نداره با نوشتنت خودش تو کامنتش گفته دوستاتو تنها نزار. حد اقل مسنجرتو باز بزار .....
شاید هم اصلا این نوشته رو نخونی ولی من وظیفم رو انجام دادم. به امید دیدار

دنیا سه‌شنبه 3 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 07:35 ب.ظ http://parvazehkhiyal.blogfa.com/

سلام نازگلکم...........عزیز دلم
با یک دنیای پر احساس می گم دوستت دارم و برام مهمی.............اگه هر وقت خواستی می تونی با من در تماس باشی...............خوشحالم تصمیمی را گرفتی که به نفع تو و سرنوشتت بود...................دوستدار تو دنیا

کتایون وسینای همیشه سه‌شنبه 3 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 07:46 ب.ظ

سلام.امروز اومدیم اینجا شوکه شدیم.هیچوقت اینقدر دلتنگ و بی منطق ندیده بودمت.حرفاتو میخونم و گیجم.فقط حرفات نیست که گیجمون کرده.ما نمیدونیم چه اتفاقایی داره برات میفته ولی.عزیزم گوش کن.چرا بلند نمیشی بیای پیش ما؟یک چیزی یادمه همیشه تو کلاس کامپیوتر ورد زبونت بود.اینجا میگم دوستاتم بدونن.همیشه وقتی من یا بچه ها سرتق (الناز) رو حرف خودمون پافشاری میکردیم میگفتی شجاعت همیشه به ایستادن تو برروی حرفت نیست شاید شجاعت بعضی وقتا برگشتن و دور انداختن حرفت باشه.حالا نمیدونم جملت دقیق چی بود اما معنیش همین بود.اصل اونو ولش.حالا رو بیا.تو که عاشق وبلاگ و نوشتن بودی و میگفتی هرچی بشه بشه.یادته؟تو که می گفتی برای خودم می نویسم پس بنویس.
یادم رفت چرا باید بابک بهت بگه دیگه ننویس ؟؟
ای شیطون نکنه چیز میزایی دیده ازت؟؟.
حرفی شده بینتون ؟؟؟ قهر کردی باز باهاش ؟؟
وای من که دارم از فضولی دق میکنم زود باش پاشو بیا تو مسنجر منو سینا منتظرتیم می خوای اصلا سینا زنگ بزنه با بابک حرف بزنه ببینه چی شده چرا نگرانه چرا گفته ننویسی ؟؟؟؟
اصلا میدونی اینا رو ولش ایناحرفه تو پاشو بیا پیش ما.همه اون محله هایی که عشقته با هم چرخ میزنیم میبرمت تجریش یادمه می گفتی اونجارو دوست داری میریم کن آخه سینا ماشین خریده همونی که توام دوست داری پاترول .همه اونجاهایی که گفتی دیگه برات تکرار نشده.تو بیا.فقط بیا.بد نمیگذره..من نمیدونم این چه رسمیه که تا تقی به توقی میخوره تندی مسنجرتو میذاری کنار؟موبایلتو چرا جواب نمی دی اون ایمیلارم میدونیم میخونی.ما تصمیم گرفتیم تا وقتی جواب ندی بیایم اینجا به دوستات بگیم چه کارا که نمیکنی.حالا خود دانی.بچرخ تا بچرخیم.اگه به لجبازیه ما هنوز همون بچه سرتقای قدیمیم که سر کلاس زلت کردیم .اینم نقشه همایونه که میگه دیگه داری اون روی سگمو بالا میاری.خره همایون عاشق شده بیا تا برات تعریف کنیم.خیلی خری اگه نیای.یا جواب میدی یا هروز میایم اینجا.سینا سلام میرسونه میگه عجب دختر یکدنده ایه. خره سینا ندیدتت تا حالا نزار یه ذهنیت بد ازت پیدا کنه کلی بتعریفیدم ازت از همه چی گذشته ما خیلی دوست داریم.

نگین سه‌شنبه 3 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 11:12 ب.ظ http://ariai.blogsky.com

سلام نازنینم
کجااااااااا؟
تو دیگه چرا میخوای بری؟
آخه چرا اینقدر کوتاه
اون دعوتنامه هنوز سره جاشه
حالا وامدی خداحافظی
نهههه
عمرش نباید اینقدر کم باشه
نمیدونم چرا همه وبلاگیا دارن سازه رفتن میزنن
زود برگرد

مهناز سه‌شنبه 3 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 11:39 ب.ظ http://ziggy.blogsky.com/

سلام نازنین ....دیر کامنتت رو دیدم ..بچه ها تایید کرده بودن ..تازه متوجه شدم ...یعنی چی .....این حرفها چیه ...این یه شوخی اره ؟نازنین ....تو که تازه شروع کرده بودی مثله من به همین زودی رسیدی ته خط ...چرا اخه ..منتظر کی بودی که نیومد ...این اخر بی معرفتی
گر همسفر عشق شدی مرد سفر باش .......هم منتظر حادثه هم فکر خطرباش
دختر خیلی بی معرفتی ...اتفاقا خوب شد دیر اومدم ..چی می خوای دیگه ..این بچه هایی که کامنت گذاشتن اگه دوست نیستن و اگه دوستت ندارن پس چی ...
مشکل اینه که تو خودت با خودت درگیری ..نمی دونی دنبال چی هستی
امیدوارم خودت رو بیشتر بشناسی و به جای این همه ناراحتی و دلتنگی سعی کنی درک کنی که چه فرصتی خدا بهت داده بشر ..قدربودن ...سلامتی ..زندگی ....خانواده ..دوست ..و مهناز رو بدون .
امیدوارم نری .....به امید دیدار کامنت هات ...مهناز

behshad ( Booter)yahoo 8 Final چهارشنبه 4 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 02:41 ب.ظ http://www.booter-rasht.blogsky.com

salam dost aziz va jadid man khob hasty
wblaget khob bood va jaleb tonesty be man ham sar bezan az barname ham estfadeh kon va be dostat moarefy kon
moafagh bashy
behshad
bye

نیکتا پنج‌شنبه 5 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 01:52 ب.ظ http://tannaz3000.blogfa.com

قانون معرفت میگه: باهام باشی باهاتم...... دیوونه بشی دیوونه میشم....... مریض بشی مریض میشم...... بمیری میمیرم..... تنهام بذاری ......منتظرت میمونم

دوست پنج‌شنبه 5 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 04:43 ب.ظ http://www.khastekhater.blogfa.com

سلام نازنین عزیز
من هم متقابلا و واقعا متاسفم که تصمیم گرفتی بری. اما هیچکس نمیتونه خودشو در شرایط فرد دیگه ای بذاره و قضاوت کنه. میدونم در شرایطی که داری حتما بهترین تصمصم رو گرفتی و برات آرزوی موفقیت میکنم. و میدونم اگر مدتی هر چند اندک که ننویسی وقتی برگردی با توشه و اندوخته ای بیشتر و ارزشمندتر بر میگردی و باز هم زیباتر از آنچه که مینویسی خواهی نوشت. پس من هم خداحافظی نمیکنم و تنها برات آرزوی موفقیت میکنم تا شرایطی خوب ودلچسب برای نوشتن برات پدید بیاد. پس الان فقط به خودت بپرداز و اونی که از صمیم قلب دوستت داره را دریاب.
با آرزوی سلامتی و شادکامی تو
دوست

یکی یدونه جمعه 6 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 03:32 ب.ظ http://www.ali-siavand.blogfa.com

سلام
خیلی خوشحالم که وبلاگتو دیدم
واقعا لذت بردم
نظرت با تبادل لینک چیه؟
به منم سر بزن خوشحال می شم

سهیل جمعه 6 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 11:59 ب.ظ http://www.nafisa.blogfa.com

سلام دوست خوب خوب خوب خوبترینم
لطفا عذر مرا بپذیر و از دیر آمدنم چشم بپوش که سپاسگزارت خواهم بود.
<<سالهاست>>
سالهاست می خواهی بروی...
سالهاست دوستش داری...
سالهاست با چشمانش تورا می خواند...
و با حرکاتش تو را می راند...
اما
اکنون خسته و تنها و دلشکسته ای...
و ساکت...
ولی حسی به تو می گوید<بمان><بمان><نرو>بایست<مقاومت کن>
برای به دست آوردن باید<مبارزه کرد>با <رقیب>با<حسرت>با<دلتنگی>
با هرچیزی که تورااز<<دوستی وعشق ومحبت و یکدلی>>دورسازد
امروز زمان <پایداری>و<صبوری>است
امروزوقت <بدست آوردن >است نه از<دست دادن>
امروززمان<پیوند زدن >است نه <گسستن>
امروز وقت <نزدیکی >است نه <دوری>
.
.
.

<<میدانم سخت است خیلی بیشتر از آنکه تصور می کنیم>>
اما
باید گریست در <<تنهایی>>و<<لبخند >>زد در جمع آنان که دوستشان داری
.
.
{یک کهکشان ستاره ....یک دشت گل نثارت...آرامش قلبت آرزوی من است}
نازنینا سپاسگزارم که بزودی بر تمام دوستانت لبخند خواهی زد...
دلهای خسته را بیش از این منتظر مرحم نگذار...لطـــــــــــــــفا...هم اکنون ...
برگرد<<ای فیل یو این مای هارت فور اور اند ویتینق هییر ...تو سی یو...>>

علی یکشنبه 8 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 10:30 ق.ظ http://bluerealx.blogfa.com

سلام. منظور خاصی نداشتم جز اینکهنوشته هاتون برام جالب بنظر رسید تا جایی که حس کردم جسارت حرفها تنه به عمل هم ممکنه بزنه تا یک ادم نخواد مثل دیگران باشه و جرات گریز از حصار عرف و تا حدی قانون را هم داشته باشه لذا حرفهام جسورانه بود و برداشتتونهم احتمالااشتباه نبود

حب دوشنبه 9 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 01:03 ق.ظ http://http://hoob.blogfa.com

)ای دوست
در روضه قلب جز گل عشق مکار و از ذیل بلبل حبّ و شوق دست مدار * مصاحبت ابرار را غنیمت دان و از مرافقت اشرار دست و دل هر دو بردار *! لطفا بی هیج تعصب وپیش داوری و با دقت وب را مطالعه بفرمائید منتظر نظر شما می مانم

استفراغ چهارشنبه 11 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 11:34 ق.ظ http://estefraq.blogspot.com

می روی خسته و افسرده و زار؟

مهناز چهارشنبه 11 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 07:00 ب.ظ

شب قدر است و من قدری ندارم چه سازم توشه قبری ندارم مبادا لیلته القدرت سر آید ... گنه بر ناله ام افزونتر آید.. مبادا ماه تو پایان پذیرد ...ولی این بنده ات سامان نگیرد . التماس دعا ./

سهیل جمعه 13 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 12:53 ب.ظ http://www.nafisa.blogfa.com

سلام دوست خوبم

کــــــــــــــــاش امروز برگردی....
تا
مـــــــــــــــارا خوشحال کنی....
و
دوستی یمان را استــــــــوار....
.
.
.

[ بدون نام ] یکشنبه 15 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 05:45 ب.ظ http://www.bia2jame-ma.blogfa.com

سلام -عالیه فقط مطالبتو آرشیو موضوعی کن

حنوش... دوشنبه 16 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 05:36 ب.ظ http://www.hanoosh.blogfa.com

نازنین خوبم سلام ..

امیدوارم حالت خوبه خوب باشه ... دلمون حسابی برات تنگ شده .. امیدوارم هر کجا که باشی موفق وپیروز باشی .. اپ کردم گفتم یه سری بهت بزنم شاید گذرت به وبلاگت خورد وتونستی یه سری به ما بزنی ... موفق باشی

..:: سارا و سامان ::.. سه‌شنبه 17 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 08:34 ب.ظ http://eshgheasatire.blogfa.com

یادمان باشد اگر شاخه گلی را چیدیم وقت پر پر شدنش سوز و نوایی نکنیم...
یادمان باشد سر سجاده عشق جز برای دل محبوب دعایی نکنیم...
یادمان باشد از امروز خطایی نکنیم گرچه در خود شکستیم صدایی نکنیم...

_________@@@@@@@@
________@@@________@@_____@@@@@@@
________@@___________@@__@@@______@@
________@@____________@@@__________@@
__________@@________________________@@
____@@@@@@______@@@@@___________@@
__@@@@@@@@@__@@@@@@@_________@@
__@@____________@@@@@@@@@_______@@
_@@____________@@@@@@@@@@_____@@
_@@____________@@@@@@@@@___@@@
_@@@___________@@@@@@@______@@
__@@@@__________@@@@@________@@
____@@@@@@_______________________@@
_________@@_________________________@@
________@@___________@@___________@@
________@@@________@@@@@@@@@@@
_________@@@_____@@@_@@@@@@@
__________@@@@@@@
___________@@@@@_@
____________________@
____________________@
_____________________@
______________________@
______________________@____@@@
______________@@@@__@__@_____@
_____________@_______@@@___@@
________________@@@____@__@@
_______________________@
______________________@
_____________________@

به ما هم یه سری بزن خوشحال میشیم

ناما جعفری چهارشنبه 25 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 04:25 ب.ظ http://www.koko61.blogfa.com

می گم سلام خوبی....نازنین....ببخشید.. من به رنگین کمان فکرمی کردم /
توخودرنگین کمان بودی پخش شدروی لب های آسمان
گاهی آبی می شدی / بنفش/ پلنگ ها می پریدن ماه
من می پریدم تو/
پلنگ ها نمی رسیدند به ماه / من نمی رسیدم به تو...نه ..نمی رسیدم به تو

نیکتا جمعه 4 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 07:44 ق.ظ http://tannaz3000.blogfa.com

سلام عزیز

ممنون که سری به کلبه حقیر من زدی

وقت کردی بازم بیا خوشحال میشم

قربانت

سهیل یکشنبه 6 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 01:37 ق.ظ http://www.nafisa.blogfa.com

دوست خوبم سلام
یه چند روزی اینورا نبودم از اینکه الان اینجام خوشحالم...
یعنی به همین راحتی مار و فراموش کردی...
امیدوارم که همیشه سلامتی وسرور و خوشبختی وثروت کنارت باشند...
{یک آسمان ستاره ....ویک دریا مروارید ....تقدیم شما}
منتظرم...و ساکت...بدون هیچ نوشته ای...

سلام دوست من
من محسن هستم یکی از دوستان پدرام.
هرچند خبر تلخی است اما وظیفه دارم از طرف پدرام عزیز از شما مهربان همدل که به وبلاگ ایشان سر زدید و کامنت گذاشتید تشکر کنم و به عرض برسانم متاسفانه چندی پیش پدر بزرگوار پدرام مهربان فوت کردند و به همین دلیل ایشان وظیفه تشکر از شما و اطلاع رسانی این مطلب را به دوستان به من سپرده اند که به این طریق انجام وظیفه می نمایم.
ضمن آرزوی رحمت و مغفرت برای روح پدر بزرگوار پدرام عزیز از طرف ایشان به عرض مر رسانم پس از گذشت مراسم معمول و مرسوم و... مجددا به روز خواهند شد و شخصا از حضور شما و مهربانی تان تشکر خواهند نمود.

فرزند کویر شنبه 26 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 07:47 ب.ظ http://nasimekavir.blogfa.com/

سلام
خوشحال میشم که منت نهاده و با قدوم مبارک و سبزتون روشنائی بخش کلبه محقر و تاریکم باشید

موفق باشید

سهیل دوشنبه 3 دی‌ماه سال 1386 ساعت 11:43 ب.ظ

آمدم...
دیدم...
هستی...
خوشحالم...
باشی...
تا...
ابد...
نه اینگونه...
سرحال ...
پرنشاط...
و...
جاویدان...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد