نازگلک

خاطرات روزمره

نازگلک

خاطرات روزمره

یاداشتی برای تو:

فقط اومدم بهت بگم:
وقتی دلتنگی . دلم بیشتر می گیره...
پس بخاطر دل منم که شده بخندد..
میدونی که دلم چقدر برات نگرانه...
میدونی که توی دلم چقدر جا داری..
میدونی که خیلی
دوستت دارم...

اینم می دونی که :

شونه های تو امن ترین جای دنیاست برای من ...

چقدر میخوام اون شون های پر از صلابت و مهربونی رو ...

اینم بدون که :

چقدر امروز به دیدنت نیاز داشتم ...
به شونه های امنت ...
به نگاههای قشنگت..
به بودنت و گرمای دستاتت...
دلم خیلی هوات رو کرده بود...
....

راستی یه چیز دیگه :

زمزمه های دلتنگی...
فریاد زندگیه منه..

یادتو!!!!

بوی تنت را دوست دارم،
بوی تنت وقتی بلند می شود
حضور تو را بیشتر حس می کنم،
گویا تو خواسته ای که بوی تنم،
تمام فضای اتاق را پر کند...
بوی تنم، بوی همخوابگی با تو را برایم به ارمغان می آورد...
گرمای بدنت می سوزاند تنم را
و من در پی حرارت وجودت
همه حضورت را جستجو می کنم
و نفس هایت را می بلعم...


یه چیزی: بارون پاییز آدم رو می بره به جایی دور...
یه جایی مثل اون جای دخمه وتاریکمون....
یه جایی .... 
.....
....
..

" عقوبت "

ملامتت نمی کنم

که مرا باور نکردی

هر چند به ناگاه امروز شد .

رد تنهائیم بر دیوار

نقش ترا جاودان کرده

و عجیب نیست که من دردم را

تنها به درختان می گویم.

لاک تنهائیم را

گذر آدمها سخت کرده

و من بناچار

بغضهایم را در لابلای ترکهای دیوار

- با وسواسی کودکانه -

می نهانم.

همبستری با خیالت

هر شب خطی نو می زاید

و من این نوزادان غم زاده را

با دردی جانکاه بر دفتری کهنه می خوابانم .

آه ! که شیون های گاه و بی گاهشان

در پس خط چین تحمل من

قیامتی به پا کرده ابدی .

کاش کسی به من می گفت

این عقوبت کدامین نکرده گناه است ؟!؟

کاش ...

کسی ...

به من ...

می گفت ...

کاش .